بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

شهید_ابن_شهید....!

شهید_ابن_شهید....!

سال ۶۲ بود. می خواست به جبهه برود. دیدم دارد پسر ۴ ساله اش را هم آماده می کند. گفتم: این چه کاریه، جبهه که جای بچه ۴ساله نیس! خندید. اما جدی گفت: امام حسین در راه اسلام طفل شیرخوارش را به میدان نبرد برد، ما که هنوز برای اسلام و امام کاری نکردیم!

همان سفر پدر و دایی پیرش را هم برد. با خنده می گفت: فقط که نباید بچه های ما بچه شهید باشند، بگذارید ما هم بچه شهید باشیم.

راوی: همسر شهید عبدالرضا مصلی نژاد، فرمانده محور لشکر المهدی (عج)، شهادت: ٢٤/١٠/١٣٦٥، شلمچه کربلای ۵

شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.