بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

ماه فروماند از جمال محمد

ماه فروماند از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلڪ را ڪمال و منزلتی نیست

در نظر قدر با ڪمال محمد

وعده‌ی دیدار هر ڪسی به قیامت

لیله‌ی اسری شب وصال محمد

آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی

آمده مجموع در ظلال محمد

عرصه‌ی گیتی مجال همت او نیست

روز قیامت نگر مجال محمد

وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس

بو ڪه قبولش ڪند بلال محمد

همچو زمین خواهد آسمان ڪه بیفتد

تا بدهد بوسه بر نعال محمد

شمس و قمر در زمین حشر نتابند

نور نتابد مگر جمال محمد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند

پیش دو ابروی چون هلال محمد

چشم مرا تا به خواب دید جمالش

خواب نمی‌گیرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی ڪنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد

سعدی

سده هفتم

عید بر همگان خجسته باد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.