بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

در نکوهش دزدی های پسابرجام

در نکوهش دزدی های پسابرجام

خدا از سر بگرداند بلای بد بیاری را

تمام درد و رنج حاصل از فقر و نداری را

بگیرد دست ما را بند در جایی کند، ای کاش

نصیب ما کند بی دردسر شغلی اداری را

بلای جان ما امروز بیکاری ست بعد از عشق

که بر ما می کند وارد از هر سو فشاری را

به روی پشت بام خانه ای رفتم همین دیشب!

کسی پِخ کرد و ترسیدم، کشیدم من هواری* را

چنان که صندلی در من شکست و بعد چنگالی!

و از همسایگان مردی شنید آواز یاری را

به فریاد بلندی گفت: درکت می کنم امّا

رعایت کن موازین و اصول هم جواری را

ز روی پشت بام خانه ی مردم بیا پایین

برای تو نخواهد داشت دزدی افتخاری را

که تا برجام برجای است و این دولت سر کار است

نخواهی دید بعد از این زمستان هم بهاری را

میلاد سعیدی

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.