بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بداهه ترقیه!

بداهه ترقیه!

شدم کر از هیاهوی ترقه

نفس تنگ است از بوی ترقه

گهی او پیش پای بنده افتد

گهی من می روم سوی ترقه

چنان جا ساز زنبوری نمودم

اتاقم گشته کندوی ترقه

نوازش میدهد همسایه ها را

صدای گرم و نیکوی ترقه

شنیدم هر که قلبش دردناک است

دوایش هست داروی ترقه

چرا لنگ من این اندازه پیداست

برای چشم کم سوی ترقه؟

به سمت دختری افتاد و من هم

پریدم با شکم روی ترقه

کسی جرات ندارد گفتن این را:

بوَد بر چشم، ابروی ترقه!

به خوابم آمد و وحشت نمودم

چو بختک بود لولوی ترقه

ز ترسش فیل هم از جا پریده

چه نیرویی است نیروی ترقه

گمانم بچه ها جاساز کردند

دو بمب هسته ای توی ترقه

مسلسل باجناق هفت تیر است

و موشک می شود شوی ترقه

نه آقا! آن چنان تخریب بالاست

که موشک هست بانوی ترقه

شنیدم توپ جنگی مثل کودک

نشسته روی زانوی ترقه

دسی بل باخت مقیاس خودش را

کنون کیلو است! کیلوی ترقه!

شده ژ۳ به شدت مات و حیران

ز حجم دور بازوی ترقه

به کل کل ریخت برگ آرپی جی را

نشد کم، تاری از موی ترقه

در این پایان سالی هست جاری

به جای آب هم، جوی ترقه

از این سو شادی و شور آفرین است

ولی سوزنده، آن سوی ترقه

صدایی خاص و گوناگون نهفته است

به هر پشتک و واروی ترقه

نمی دانم خدایا! این چه کرمی است؟

نهفته در هیاهوی ترقه؟

بزرگ و کودک و پیر و جوان را

هوایی کرده جادوی ترقه

بداهه سرایان:

یاسر پناهی، مصطفی صاحبی،

امین شفیعی

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.