بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

قطعه‌ای از کتاب

قطعه‌ای از کتاب

برای این که یک مردمی را به زانو در بیاورند، اول استقلالش را می‌دزدند و برای این که استقلال یک مردمی را بتوانند بدزدند، آن مردم را به خود محتاج می‌کنند.

با این احتیاج وامانده است که آدم خودش را از دست می‌دهد.خوار و زبون می‌شود و به غیر خودی وابسته می‌شود و نوکر می‌شود و می‌شود مثل کفش‌های پای آن‌ها، مثل نی سیگار آن‌ها و حتی مثل تیغه‌ی شمشیر آن‌ها که وقتی لازم باشد گردن برادر خود، گردن زن و فرزند خود را هم می‌زند.

محمود دولت آبادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.