ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یلدای امسال!
این اولین پاییزی بود که روی برگها با شوق و لذت بیوصف، قدم نزدیم، اولین پاییزی بود که طعم گس خرمالو زیر دندانمان مزه نکرد و بوی تند نارنگی حالمان را جا نیاورد. اولین پاییزی بود که اشتیاقی به هیچ چیز نداشتیم، اولین پاییزی بود که سکوت کردیم و مطلقا غمگین بودیم.
چشم به هم زدیم و پاییز تمام شد، چشم به هم زدیم و زمستان رسید، چشم به هم زدیم و حوصلهای برای وداع با پاییز هم نداشتیم...
پاییز بود و کنار هم نبودیم، پاییز بود و با کسی قدم نزدیم، پاییز بود و به گرمی آغوش کسی پناه نبردیم، و حالا یلدا رسیده و محکومیم به تنهایی ...
یلدایی بدون جمع شدنها و قصه گفتنها و خندیدنها، یلدایی در انزوا و سکوت، یلدایی بدون شور و شوق، یلدایی به دور از هم...
تفال میزنیم به دیوان حافظ و امید داریم که بشنویم؛ "یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور، کلبهی احزان شود روزی گلستان غم مخور..." و یوسف گمگشتهی ما شادیست و سلامتیست و همنشینیهای بدون هراس...
سر خم می سلامت...
یلداتون مبارک