بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

داستانک بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه.

https://uupload.ir/files/pt6y_%D8%A8%DA%86%D9%87_%DA%A9%D9%87.jpg

داستانک

بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه.

اما مادر دوستم بهش میگفت خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی.

امروز هر دو بزرگسال و بالغیم.

وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد خب چیکار کنم؟؟ و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟

حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد.

مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان میدهیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.