بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بخاطر پولی که باید بپردازم،گریه نمیکنم

بخاطر پولی که باید بپردازم،گریه نمیکنم

 پیرمرد ۹۳ ساله از بیمارستان مرخص می شد، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد

پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند.

ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت،

همه پزشکان را گریه انداخت

پیرمرد گفت: من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت.

گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم و هرگز پولی نپرداختم.

در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید این همه پول رو بپردازم.

آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم

سخنان آن پیر مرد، ارزشِ تأمل دارد.

وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، خیلی ها هوا را جدی نمی گیرند

این داستان، انسان را یاد درسی از گلستان سعدی می اندازد

منّت خدای را عزَّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است

و به شُکر اندرش، مزیدِ نعمت

هر نفسی که فرو می رود مُمِدِّ حیات است

و چون بر می آید، مُفَرِّحِ ذات

پس در هر نفسی دو نعمت موجود است

و بر هر نعمت، شکری واجب

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.