بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت


اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسین
مویم ز غصه رشته ی مهتاب شد حسین
هر جا کنار آب نشستم ز داغ تو
از بس که سوختم جگرم آب شد حسین

مهربانی های مادر – دختر

مهربانی های مادر دختر

قبل ازبیماری گاه رابطه مادر و دختر شکرآب میشدوکلامشان تند وحتی به تلخی میزد می شد (تلخ آب)کام هردو تلخ می شد وکسانی که می شنیدند حتی البته گاهی هم به شیرینی سخن می گفتندوشیرین می شد زندگی اماخط های تلخ  یکی درمیان درکتاب زندگی شان می نشست می شد مثل زمینی که پرباشد ازکوه ودره بلندی پستی وایضا پرتگاه اما....امابیماری مادررابه بیمارستان کشاندودختر که جای خالی مادرنگاهش راپر می کردپرشدازانگیزه ازمحبت وراهی بیمارستان شد تابه قولی فضای همه محبت های ناکرده رابه جاآوردمهربانی رادرحق مادرتمام کردومادرهم دریافت که چقدربه دخترش علاقه داردوچقدر این محبت صمیمانه به دل می نشیندوچنین شدکه دخترشد پرستارمادرواجازه ندادکس دیگری به عنوان همراهی بیمارشبی رادرکنامادرش صبح کندبااینکه بسیاری ازخانم های اقوام اصرارداشتندتابمانندودختربه درس وبحثش برسدامادخترنگذاشت اومیخواست لحظه به لحظه سلول های بدنش را ازعطروجودمادرسرشارباشدمیخواست ناله های مادر را باجان گفتن برپابنشاندومیخواست رابطه زیبای مادر دختری رااین (ادا)کندتاحسرت قضای مهربانی های به شکوفه نشسته بردل وجانش نماندآری بیماری مادراگرچه دردناک بودولحظه های بیماری اگرچه تلخ ترازتلخ بوداما روی شیرین وزیبای سکه بیماری شکوفاشدن عشق مادر- دختری بود کشف معدن محبت آنان را بسوی هم می کشانددارویی که هزاربارازدارویی که پزشکان نسخه اش رامی نوشتند موثرتربود وهمین دارو هم مادررانیروبخشید تابرپاشد

السلام ای وادی کرببلا

 

السلام ای وادی کرببلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن
السلام ای کشته های بی کفن

انتظارم مى‏کُشد، یادى ز ما کن یا حسین!

انتظارم مى‏کُشد، یادى ز ما کن یا حسین!

درد هجران را به وصل خود دوا کن یا حسین
گرچه دورم، بر نگاه دلنشینت جان دهم

کوفه را با یک نظر چون کربلا کن یا حسین!
بى‏نیازى گرچه از من، من به تو دارم نیاز

پادشاهى، یک نگه بر این گدا کن یا حسین!
در حریم کعبه مى‏گردى چو اى سیمرغ عشق

عبد سرگردان خود را هم، دعا کن یا حسین!
عید قربان است فردا و ممنم قربانیت

چون ندارم صبر، امروزم فدا کن یا حسین!
چون که دور افتاده‏ام، اى زائر بیت‏الحرام

بام قصر کوفه را، کوه منا کن یا حسین!
مهربانى از دو سر، دارد چو لذت بیشتر

دیر شد احضار من، نامم صدا کن یاحسین!
آیم از شوق تو با سر، چونکه پابندم به عشق

پاى بر فرقم بنه، کامم روا کن یا حسین!
چون «حسان» بسیار مى‏باشد گداى درگهت

جمله را با یک نظر از غم رها کن یا حسین!
دارم اندر ذمّه‏ام حق خدا و خلق را

خود به فضل خویشتن دِیْنم ادا کن یا حسین

(حسان)

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟

ورودبه کربلا

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه می دهد
گفتند:«غاضریه» و گفتند:«نینوا»ست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست
توفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزه هاست
یحیای اهل بیت در آن روشنای خون
بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست
توفان وزید، قافله را برد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در «منا»ست
باران تیر بود که می آمد از کمان
بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست
افتاد پرده ، دید به تاراج آمده ست
مردی که فکر غارت انگشتر و عباست
برگشت اسب از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست

 

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

-----

دراین صحرا بیوفا مردم

دلم راازغصه بشکستند

من آواره میروم جانا

عزیزانم بی کفن هستند

نبیندچشم فلک هرگز

رواگشته عترت آزاری

که زینب گشته تماشایی

میان هرکوی وبازاری

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

----

منم زینب که تی غم پرور

ایسم تنها بی کس یاور

جه دوری تی علی اصغر

ربابه بین هی زنه پرپر

فلک فاندر این یتیمانم

بیگیفته آتش می کاشانه

بزه ها ایوار شعله تافارسیه

بسوخته می شمع وپروانه

می دردان هزاراه

می دیل بیقراره

آیم تی ور من دوباره

---

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

---

تومی تنها محرم و همدم

دارم بی تو تا ابد من غم

تی دوری جا ای گل زهرا

کنم یکسرگریه وماتم

ویریس بیشیم دیل می شین تنگه

دیله کوفیان همه از سنگه

تی دشمن برارجان داره دائم

می امره خرابه سرجنگه

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

---

سروپایت ازچه درخون شد

لبم پاره بسته شددستم

خداداند وقت دل کندن

پریشان دخترت هستم

تویکباره دیگر صدایم کن

به راه  غربت دعایم کن

اگردیدی هربدی خوبی

بجان مادرحلالم کن

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

می دردان هزاراه

می دیل بیقراره

آیم تی ور من دوباره

---

بگوتی سرای گل پرپر

می نازدانه بلبل شکسته پر

جفای ان مردم کافر

نیشه هیچ موقع مرا جاخطر

می دردان هزاره نارم چاره

می دیل بیقراره نارم چاره

می دیل بیقراره من آواره

تی جانه بمیرم

تی داغه نیدینم

بیدین تنها کی اسیرم

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان(ای حبیبم)

---

می دردان هزاره نارم چاره

می دیل بیقراره من آواره

بیدین که برارجان جه تی ماتم

می ارسوی دائم وارش واره

بنالم با بلبل نالان

کنم دائم ناله وافغان

می کار اشک وآهه

می وزان سیاهه

که زینب تی چوم براهه

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

---

چوتوبکنم دیل جه ان صحرا

بشم از ایه یکه وتنها

ایم تی ورگرتوبخواهی

تی دورگردم یوسف زهرا

امان ازغریبی

نارم من حبیبی

خدایا می دردا تو دینی

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

---

مسیحا بزن ناله وشیون

شهیدان ایسن بی سر و بی کفن

اگرکه نارید توشه آخرت

بگوزینب دس به تی دامن

چوتوبکنم دیل جه اه صحرا

بشم از ایه یکه وتنها

ایم تی ورگرتوبخواهی

تی دورگردم یوسف زهرا

امان ازغریبی

نارم من حبیبی

خدا می دردا تو دینی

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

----

دراین صحرابی وفا مردم

دلم راازغصه بشکستند

من آواره میروم جانا

عزیزانم بی کفن هستند

غریبانه بین هرکوچه

گذارندسرروی دیواری

چه سازم با این همه ماتم

 ندارم بعدازتوغمخواری

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

---

عزیزان می شین همه تان یکسر

ببوستن قربانیه داور

ایورخفته می علی اکبر

ایسر خفته می علی اصغر

ایورمی عباس نام آور

ایور عون و ایورجعفر

زتیغ اه لشکر کافر

بیدین ان می قاسم پرپر

می دردان هزاره نارم چاره

می دیل بیقراره م آواره

ایم تی ورمن دواره

غریب غریبم نمانده شکیبم

خداحافظ ای برارجان

نارم سروسامان تی چومانه قربان

خداحافظ ای ای برارجان

25مهر

(تبلیغات رایگان) سیدعطار


سیدعطار

کلی جزئی

پخش وبورس انواع داروهای گیاهی

ادویه جات،بذرسبریجات،زرشک

زعفران واجناس کمیاب عطاری

مشهد سی متری طلاب میثم تمار بین میثم 7و5

تلفن

 09372876501

09155063525

اکبری

آشنایی بااماکن مذهبی گیلان

آشنایی بااماکن مذهبی گیلان

امامزاده محمد بن حَنفیه امامزاده قل‌قلی یا غلتان

نام اصلی‌اش «محمد بن حَنفیه» است؛ اما مردم محلی آن را «امامزاده قل‌قلی» یا «غلتان» نامیده‌اند،حکایت این نام هم در روایت برخی مردم ریشه دارد که معتقدند برای حاجت گرفتن باید مسیری را غلتان طی کرد.

امامزاده حنفیه یا قل‌قلی را در راه قزوین - گیلان می‌توان یافت، در 15 کیلومتری شهر «لوشان» و در روستای مرتفع «بیورزن». آرامگاه این امامزاده را در ارتفاع 1045 متری ساخته‌اند. سنگ بنای آن در زمان آل‌ بویه گذاشته شد و در هر دوره، این بنا را به نحوی بازسازی کرده‌اند؛ اما ساختمان تاریخی امامزاده در زلزله‌ی رودبار سال 1368 کاملا فرو ریخت و دوباره ساخته شد.

حالا شکل آن شبیه بیشتر امامزاده‌هایی است که در شمال کشور دیده می‌شود، ساختمانی آجری و مکعبی‌شکل با درها و پنجره‌های فلزی سبز رنگ و گنبد و مناره‌هایی طلایی.امامزاده حنفیه را بیشتر، مردم محلی و گیلک‌ها می‌شناسند؛ ولی با همان نام «قل‌قلی». هر سال هم جمعیت زیادی به‌مناسبت رحلت رسول اکرم (ص) برای زیارت به این امامزاده می‌آیندخیلی‌ها هم این باور را دارند که برای گرفتن حاجت‌شان باید در این امامزاده غلت بزنند.

اندک اطلاعات مربوط به این امامزاده را می‌توان در پورتال استانداری گیلان رودبار پیدا کرد، البته نه با نام امامزاده قل‌قلی یا غلتان، بلکه با همان نام محمد بن حنفیه؛ ولی همین‌ نام عجیب محلی‌اش است که تا به حال توجه خیلی‌ها را جلب کرده و حتی به آن مکان کشانده استنامی که از روایت‌های دهان به دهان مردم باقی مانده و ظاهرا هم هیچ سند مکتوب و مستندی که تأییدکننده‌ی رفتار مردم در این امامزاده برای گرفتن حاجت‌شان باشد، وجود ندارد روایت است به این دلیل، این امامزاده را قل‌قلی می‌نامند که در زمان حیات حنفیه، ایشان داخل چاه می‌افتد یا شاید به چاه انداخته می‌شود، اسب ایشان طناب را داخل چاه می‌اندازد و با غلتیدن، محمد بن حنفیه را بیرون می‌آورد. نقل دیگری هم وجود داردبین یکی از امامزادگان و کفار درگیری می‌شود و در محلی که به شهیدگاه معروف است، به ایشان (محمد بن حنفیه) ضربه وارد می‌شود و از اسب می‌افتد و به حالت غلتان از آن مکان به محل دفن کنونی‌اش می‌رسد و به شهادت می‌رسد. برای همین سال‌ها است مردمی که به این امامزاده می‌آیند، طبق همین روایت‌ها، مسیری را غلت می‌زنند تا حاجت بگیرند

آن‌ها جلوی ورودی اما‌مزاده دراز می‌کشند، نیت می‌کنند و سپس غلت می‌زنند و از پله‌ها پایین می‌روند، همان‌طور هم غلت‌زنان به سر جای اول‌شان برمی‌گردندو معتقدند اگر در این غلت زدن آسیب نبینند، حاجت خود را می‌گیرند

البته معلوم نیست سازمان اوقاف که متولی امامزاده‌ها در کشور است، آیا تا به حال برای بررسی این روایت‌ها و وجود مستنداتی که تأییدکننده‌ی باور مردم باشد،

اقدامی انجام داده است یا خیر؟

منبع:isna.ir

 

حضرت حُر

حضرت حُر

عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم

گناهی از تمام کوهها سنگینتر آوردم

من آن حُرّم کز اول خویش را سد رهت کردم

تو را در این زمین بین هزاران لشگر آوردم

به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما

دلی صد پارهتر از لالههای پرپر آوردم

نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت

ولی بر حنجر خشکیدهات چشم تَر آوردم

غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان     

 فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم

گرفته جان به کف در محضرت، فرزند دلبندم       

 قبولش کن که قربانی برای اصغر آوردم

سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد

زبان عذرخواهی بر علیّ اکبر آوردم

همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی

به خود بالیدم و مانند فطرس پر بر آوردم

بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عبّاست

که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم

چه غم گر جرم من از کوه سنگین تَر بُوَد میثم

که سر بر آستان عترت پیغمبر آوردم


نه نفسی مونده برام، نه رمقی داره صدام

نه نفسی مونده برام، نه رمقی داره صدام

نه نفسی مونده برام/ نه رمقی داره صدام
نه دیگه به تو می رسم یا مولا

تو کجای این عالمی/ که ببینی تو کوچه ها
شبیه خودت بی کَسم یا مولا

سرِ منه، که بی سامونته/ آقا از سرت بلا به دور
دل منه، که عزا خونته/ دلت از غم و عزا به دور

تو گوشم، صدای مادرت میاد
اشک من برای دخترت میاد
می دونم، تو کوفه چی سرت میاد

(واویلا واویلا) یا مولا مولا

نکنه رسیده به تو / نامه من بی قرار
نکنه تو و راهی آقا، واویلا

به غیر منِ بی پناه / کی می دونه درد تو رو
آخه بی پناهی آقا، واویلا

ذکر لبام، تموم نفسام / سوی کوفیا نیا نیا
غریب آقا، امام بی پناه/ شه کربلا نیا نیا

آه از دل، که می تپه برای تو
آه از تو، که عالمی فدای تو
از داغ و بلای کربلای تو

(یامولا یامولا)

شاعر: رضا یزدانی