بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

مادامى که سیب با چوب باریکش به درخت متصل است،

همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند،

باد طراوتش میدهد،

آب رشدش میدهد،

و آفتاب به آن پختگى و کمال میبخشد،

اما به محض منقطع شدن از درخت و جدایى از اصل،

آب آن را می گنداند،

باد پلاسیده اش میکند،

و آفتاب آن را پوسانده و طراوتش را میگیرد؛

براى ما آدمها تا وقتى در مسیر بندگى قدم بر میداریم چون دست و

دلمان به ریسمان خدا گره خورده است ،

هر اتفاقى در زندگى رشدمان خواهد داد و

حتى زمین خوردن ها و افتادنها، مقدمه صعود و تعالى بزرگ

روح مان خواهد شد وبر عکس وقتى از خدا دور بیفتیم ،

هر داشتنى فقر و هر فرازى، فرودى عمیق است...

پس دستتان در دستان پر مهر خدا

پنج حقیقت زندگی:

1- تو نمیتونی همه دندان‌هات رو با زبونت لمس کنی!

2- همه احمق‌ها بعد از خوندن حقیقت اول اون رو امتحان می‌کنن!

3- حقیقت اول یه دروغه!

4- الان تو لبخند زدی چون یه احمقی!

5- به زودی این مسیج رو برای یه احمق دیگه می‌فرستی! تو که هنوز نیشت بازه

بی عشق سرمکن



گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شد

گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گاهی جور میشود خود آن بی مقدمه
گاهی با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود

برگی از دفتر شعر قیصر امین پور

(توصیه های پزشکی) واژه اعتیـاد

منـظـور از واژه اعتیـاد هنگامی که بـه صـورت عام بـه کار می رود ، چـیـزی است که در اصطلاح علمی « وابستگی دارویی » خوانـده می شود . دارو به هر ماده ای اطلاق می شود که چون به بدن وارد می شود ، یـک یا چند کارکرد آن را تـغیـیر می دهد . انسان بـر اثـر مصرف برخی مواد از نظر جسمی و روانی بـه آن وابسته می شود ، به طوری که در اثر دستیابی به آن ماده و مصرف آن احساس آرامش و لـذت می کنـد ، در حالی که با نـرسیدن دارو به احساس ناراحتی روانی و رنج جسمی دچار می شود مواد مخدر مهم ترین مواد اعتیاد آور را تشکیل می دهند . الکل و دخانیات نیز بخش دگری از مواد اعتیادآور هستند . « وابستگی روانی » ، مهم ترین عامل مصرف مواد اعتیادآور است .« وابستگی جسمی » مهم ترین عامل برگشت به اعتیاد است .«پدیده تحمل»:برای رسیدن به همان حالت نشئه ای که در ابتدا با مقدار معینی از ماده اعتیادآور حاصل می شود ، باید به طور مرتب میزان ماده را افزود

شعری خیلی باحال و خنده دار!

دخترا بخوانند

پیشاپیش ازتمام دختران باحیاومتین

این مرز و بوم عذرخواهم

شعر طنزی گفته ام خیلی قشنگ

نقد کن اما بدون فحـش و جنـگ

دختری با مادرش در رختخــــــواب

درد و دل میکرد با چشمی پر آب

گفت مادر! حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم

روی دستت باد کــردم مادرم

سن من از 26 افزون شده

قلب من آتش گرفته خون شده

هیچکس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دختـرم بخت تو هم وا میشود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهـر یکی را تور کن

گفت دختر:‌ مادر محبوب من

ای رفیق مهـربان و خوب من

در خیابان یا میان کــوچه ها

سر به زیرم با وقارم هر کجا

کی نگاهی میکنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعید و یاسر و داود خطـر
با سه تاشون رفته بودیم سینما

بگـذریم از باقی این ماجـرا

یک سری هم صحبت یاسر شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله

یه زمانی عاشق من شد بله   
بعد هوتن یار من فرهــاد بود

البته وسواسی و حساس بود

بعداز این وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد اون من عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم  
بعد هانی عاشق نادر شـــدم

بعد نادر عاشق ناصــر شدم
مادرش آمــــد میان حــرف او

گفت: ساکت شو دیگه بی چشم و رو!

گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آنکه تو را باشــد پدر

دل نمی دادم به هر کس این قدر
خاک عالم برسرت خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی

ارسالی ازمیرهادی

آهای کافه چی
از ما که گذشت
اما هر که تنها آمد اینجا
مپرس چه میل داری
تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز
آدمهای تنها مِزاج شان به تلخی ها عادت دارد

امام علی (ع)و عمرو عاص

امام علی (ع)و عمرو عاص 3  عمل عمروعاص یک نوع تسلیم و خودداری از نبرد رویارو بود و علی(ع) بزرگ‌تر از آن است در حالی که دشمن حالت تسلیم و ذلت به خود گرفته، او را به هلاکت برساند. عظمت و بزرگواری و الگو بودن علی(ع) به خاطر گذشت‌ها و کرامت‌های نفسانی و مانند اینهاست.اگر عمروعاص کشته می شد، باز معاویه به نبرد ادامه می‌داد و افراد نادان و دنیاپرست فراوانی بودند که از معاویه حمایت می‌کردند.پی‌نوشت‌ها:1. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص 505 ـ‌.2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 312 ـ 313.3. امام علی بن ابی طالب، ج 4، ص 399.

(توصیه های پزشکی) آرتـروز

آرتـروز یک بـیـماری تحلیل کننده غـضــروف مفصلی است که باعـث التهاب بافـت های اطراف آن می شود . این عارضه بیشتر در مفاصل انگشتان ، دست، پا ، زانو و ستون فـقـرات رخ می دهد . شیوع آن در بزرگسالان بالای 45 سال است خشکی و درد مفاصل به ویـژه در ناحیه کمـر از علائم مهم آرتـروز است . به دنبال آن محدودیت و کاهش انعطاف پذیـری مفاصل مبتلا به وجود می آید و این علائم به مرور زمان پیشرفت می کنند بایـد دقت کـرد که همه افراد بالای 50 سال به درجاتی از آرتـروز مبتلا هستند ولی عواملی مانند چاقی ، عـدم انـجـام فـعالیـت های ورزشی مناسـب بـه خـصـوص نـرمـش های کششی و انجام فعالیت هایی که فشار بر مفاصل وارد می کند،همگی می تواند باعث تشدید این بیماری شوند . بنابراین باید قبل از ایجاد آرتـروز از وقوع آن پیشگیـری کرد . استراحت ، گرم کردن مفاصل و تغیـیـر روش زندگی نقش مهمی در کاهش درد دارد

گیلان ، اوی گیلان

گیلان ، اوی گیلان

کو ستاره فاندرم تی چومانه سویه نده ؟
کوزمینا سربنم عطرتی زانویه نده ؟
می پاتان آپیله سوغات می پابراندگی
کویتا کوچا دوارم می کوچیکی بویه  نده
بائید آی دس براران ئیپچه می لبلا بیگیرد
هه چینه ی کول ده بدا می شانه ، چانچویه نده
ولانید جغدازنم پسکلا پوشان بموجم
بدامی خونا بجار ، آنقده زالویه نده
کوی دانه آینه ر می دیل سفره واکونم
خورا زرخا نکونه توشکه خو ابرویه نده
می چومان تیرپیری شه خورشید سورما چی وابو
بدا دونیا واویلان می چشم کم سویه نده
گیلان – اوی گیلان ! می دردا نتانه چاره کودن
اگه دس نخسه حکیم تی گیله دارویه نده
شعر توم بجارا واش پوراکونه تاچکره
اگه قوت تی پلا «شیون»بازو یه نده

موزِر دَبَسته دانه میرزا مردِ میدان بو

موزِر دَبَسته دانه میرزا مردِ میدان بو

نه من ، نه تو که اَمی خانه سبزِمیدان بو

نیشه می داغ َ مَنستان سفیدرودا خاطر

که لاله لاله اونِ خونِ دیل خروشان بو

اویه که پَر فوکونه واشکِ هراس ، کُوتر

جوخوفته کو سر ِ کبکانه ره خروس خوان بو

پائیز که ناجیه رختا درختِ تن داشتی

اَ باغ رِ اون ِ سایه اَرَش واگردان بو

پرنده بو که بهارا اَرا اورا بوردی

ایی وار به کویِ کمندان ، ایی وار به گیلان بو

هوجور که باد بزنه خیزرانَ مُردابا

همیشه خواب اونه شین جنگلِ پریشان بو

ورای دانه نو بو ، تا خو را به داما کشه

انَر تُرنگِ شکاربان هَه خلق ایمان بو

به دونیا زنده نانستی ، نه شیخا ، نه شایا

خو آسمانِ ستاره ، خو سفره ، رِ نان بو

نفس دایی اَ هوا رِ ، نفس نفس گوفتی

گیلانِ حافظِ جان همت ِ جوانان بو

چره گی میرزایا خان ، خان اونه کوچیکا کونه

اونی که رعیتَ خونَ بوخوردبو ، خان بو

ورق ورق تَره تاریخا جَ دهه ایشتاو

گیلان مَشتِگی الان ، می خانه آبدان بو

به خون بینیشته غروب دم ایتا زمستان روز

گیلانِ خلقِ ستاره می کاس چومان بو

چره گولاز نوکونه شاعرانِ جی شیون

تی وصفِ حالِ رِ وختی قلم به فرمان بو

موزر دَبَسته دانه میرزا مردِ میدان بو

نه من ، نه تو که اَمی خانه سبزِمیدان بو

اشعاراززنده یادشیون فومنی