بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

حق مردم خوردن

بهشت ازدست آدم رفت ازاون روزی که گندم خورد

ببین چی میشه اون کس که یه جا ازحق مردم خورد

کسایی که تواین دنیاحساب ماروپیچیدن

یه روزی هرکسی باشن حساباشونوپس میدان

عبادت ازسروحشت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست

سرآزادگی مردن ته دلدادگی میشه

یوقتای تمام دین همین آزادگی میشه

کنارسفره خالی یه دنیاآرزوچیدن

بفهمن آدمی یک عمربهت گندم نشون میدن

بذاربازی کنن بازم برامون باهمین نقشه

خداهرگزکسایی  روکه حق خوردن نمی بخشه

کسایی که به هرراهی دارن روزیتو می گیرن

گمونم یادشون رفته همه یک روزمی میرن

جهان بدجورکوچیکه همه درگیر این دردیم

همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم

چهل روز برعهدخود وفادارباشیم

چهل روزبرعهدخودوفادارباشیم

عاشق که شدی خطا  نباید   بکنی

حتی به خودت جفا نباید  بکنی

حالاکه شدی چشم انتظارمهدی

جز  بحر فرج  دعانبایدبکنی

 

تاحالا هیچ دقت کردین

تاحالا هیچ دقت کردین که هرچیزی با( پ )شروع میشه روز به روز قیمتش میره بالا!!

مثلا پسته...پورشه... پراددو... پراید... منم برم پشکل جمع کنم بلکه شانسم بگیره شاید یک وقتی اونم گرون شد

معلولیت محدویت نیست


در کنج روستای صالح‌سرا شولم بخش سردار جنگل شهرستان فومن در خانه‌ای قدیمی که هنوز بوی کاه و گل می‌دهد دختری زندگی می کند به نام "فریبا معصومی" که رنگ زندگی برای او با همه فرق می کند.
از فریبا معصومی " 27 ساله و با 70 سانت قد و 15 کیلو وزن که دچار مشکل جسمی است دنیایی از هنر را می توان سراغ گرفت..
ﻓﺮﻳﺒﺎ  11 سال پیش تاکنون به فعالیتهای هنری روی آورده است، ﻧﻤﻮﻧﻪ : هنر بافندگی، بافتن گیوه، شال گردن، ترمه دوزی، گل سازی و کشیدن نقاشی را بدون رفتن به کلاس و آموزش و با تخیل قوی و استعداد بی نظیر ش انجام می دهد.
اﻭ به هنر عشق می ورزد و تواﻧﺴﺖ در یک نمایشگاه در مجتمع خاتم الانبیای(ص) رشت به خیلی ها ثابت ﻛﻨﺪ که می تواﻧﺪ.... و معلولیت محدویت نیست، بطوری که خیلی ها به دلیل سرعت در بافندگی به اﻭ لقب اره موتوری می دادند.
ﺩﺭ یک نقاشی حرم امام حسین(ع) را کشیده است وقتی از وی درباره امام حسین (ع) سئوال می شود اشک از چشمانش جاری و می گوید: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.
ﻣﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ گاهی چنان غرق در نعمت، راحتی و آسودگی ﻫﺴﺘﻴﻢ که با بی خیالی به جای شکر از خدا گله مند و شاﻛﻴﻴﻢ ... گاه در زندگی با افراد و مسائلی برخورد می کنیم که تلنگری برای تغییر مسیر زندگی است و شاید آئینه ای باشند که ناخواسته برسر راه افراد قرار می گیرد تا تصویر خود و زندگی درآن روشن دیده شود.!!!!!

 کانال گیلان⬅️ @gellan

درمحضربزرگان

درمحضربزرگان

طلب روزی حلال نوعی جهاددرراه خداست

حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسن انصاریان درباره ضرورت کسب رزق حلال فرمودند:(درحلال وحرام یک سلسله آثارظاهری وباطنی وجودداردکه احدی راازظهورآن آثارچاره نیست درطبیعت حلال رضای حق نورانیت تامین قدرت برای عبادت نشاط روحی وروانی صیقل قلب وشفای دردقرارداده شده وحرام بطورکامل برعکس حلال است قدم برداشتن برای طلب روزی حلال نوعی جهاددرراه خداونداست وقتی حلال وطیب به زن وبچه برسد آثارمثبت وملکوتی آن دروجودآنان ظهورمی گرددوازاین راه به امنیت وآسایش قلبی وروانی خانواده کمک بسزایی می شود )

برگرفته ازکتاب(شیخ حسین)ص84

هیچ وقتﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻫﺎ ﺭﻭﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ

ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻃﻨﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ ﻣﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.خدا رحمتشون کنه هیچ وقتﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻫﺎ ﺭﻭﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ

بار دیگر شده دستم به دعا، بسم الله

بار دیگر شده دستم به دعا، بسم الله

هر که دارد هوس کرب و بلا ، بسم الله

صحن چشمان من، انگار توهم زده است

شده ام زائرت ای خون خدا، بسم الله

چقدر حال و هوای حرمت می آید

زده ام دست توسل به شما، بسم الله

حس شود عطر خوش سیب، همین نزدیکی

هر طرف گشته به پا شور و نوا، بسم الله

قسمت این است که با لطف دعای رضوی

ملک ایران بشود غرق صفا، بسم الله

عاقبت ماه محرّم حرمت را دیدم

وَ نصیبم شده پاداش عزا، بسم الله

حیف شش گوشه تو ، می رود از پیش همه

می رود تا برسد کرب و بلا، بسم الله

کاش همراه ضریحت برود این دل من

تا زمین پر اندوه و بلا ، بسم الله

ذکر ما هیئتیان ، کلّ محرّم این است

هرکه دارد هوس کرب و بلا، بسم الله

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

تخلف آشکار انتخاباتی در بخش کوچصفهان...


تخلف آشکار انتخاباتی در بخش کوچصفهان...

معاون محترم سیاسی امنیتی استانداری گیلان و فرماندار عزیز شهرستان رشت

 

اخلال در روند آموزشی در چند مدرسه و تخلف آشکار آموزش و پرورش کوچصفهان بنفع یک نماینده مجلس

باتوجه به اینکه استارت کار انتخاباتی به نوعی در شهرستان رشت زده شده و هر فرد به دنبال معرفی خود است، انتظار می رود مدیران اجرایی دوایر مختلف و خود کاندیداها اصول و ضوابط قانونی را رعایت کنند. در ماده 59 قانون انتخابات در این مورد آمده است: انجام هرگونه فعالیت تبلیغاتی نامزدها برای نامزدها نمایندگی مجلس از صداوسیما ومیز خطابه نمازجمعه و یا هر وسیله دیگری که جنبه رسمی و دولتی دارد و فعالیت کارمندان در ساعات اداری و همچنین استفاده از وسایل و سایر امکانات وزارت خانه ها و ادارت ،شرکتهای دولتی و موسسات وابسته به دولت و شهرداریها و شرکتها و سازمانهای وابسته به آنها و نهادها و موسساتی که از بودجه عمومی(به هر مقدار) استفاده میکنند و همچنین در اختیار گذاشتن وسایل و امکانات مذبور ممنوع بوده و مرتکب ، مجرم شناخته می شود.

حال باید پرسید چگونه است یک نماینده مجلس که خود نامزد قریب به یقین مجلس شورای اسلامی آتی می باشد،،،،در ساعات اداری و آموزشی آنهم با حضور رئیس اداره آموزش و پرورش مبادرت به تعطیلی سه مدرسه و اخلال در روند آموزشی می پردازد؟؟؟؟

بنا به اخبار واصله غلامعلی جعفرزاده در مورخ 94/08/20 روز  سه شنبه ساعت 11 صبح در روستای بلسبنه حضور می رساند و متاسفانه بر حسب دستور ریاست محترمه اداره آموزش و پرورش کوچصفهان مبادرت به تعطیل نمودن کلاس درس سه مدرسه می پردازد و دانش آموزان را بدون رعایت مقررات اردویی به سمت مسجد محل هدایت کرده تا کارناوال تبلیغاتی برای ایشان راه بیاندازند.

حال چند سوال از مسئولین عزیز سیاسی استان و شهرستان و علی الخصوص مدیرکل محترم آموزش و پرورش استان مطرح است...

آیا تبلیغ در ادارات و استفاده از امکانات دولتی برای تبلیغ، غیرقانونی نبوده؟ ...

آیا رفتار ریاست محترمه اداره آموزش و پرورش کوچصفهان حمایت رسمی از یک کاندیدای خاص نیست؟...

آیا تعطیلی مدارس به بهانه واهی و حضور یک نماینده در مسجد تخلف آشکار قوانین و مقررات اداری نیست؟.. 

آیا ریاست محترمه اداره آموزش و پرورش کوچصفهان این حق را هم برای دو نماینده دیگر شهرستان رشت قائل است که با حضورشان در محل (توجه داشته باشید نه در مدرسه )مبادرت به تعطیلی مدارس بنمایند؟...

آنزمانیکه بالاترین شخص سیاسی در بخش(بخشدار کوچصفهان) به بهانه حضور و نصب بنر دیگر نماینده مجلس(مهندس کوچکی نژاد) در مسابقات کاراته قهرمانی استان در مورخ 94/07/10  در سالن 22 بهمن خواستار اجرای قانون و به زیر کشیدن بنر خیرمقدم این نماینده به بهانه انتخابات است، حالا چگونه پاسخ میدهید؟...

باید پرسید بخشدار محترم در این زمان(تعطیلی سه مدرسه) و اخلال در روند آموزشی به بهانه حضور یک نماینده  که نقض آشکار قانون می باشد کجا بوده اند؟...

آیا این روند حمایت از یک نماینده خاص نیست؟...

متاسفانه کسانی به شکل زود هنگام به عرصه انتخابات ورود کرده اند و تبلیغات انتخاباتیشان را بدین شکل بصورت نقض آشکار قوانین آغاز کرده اند،،،اینها اصل انتخابات را زیر سوال می برند .... که قطعا باید جلوی اینگونه رفتار غیر قانونی گرفته شود...

 

آپلود عکس

 آپلود عکس

آپلود عکس

آپلود عکس

آپلود عکس


آپلود عکس

 آپلود عکس

آپلود عکس

برگرفته ازسایت لولمان نیوز

پدر

پدر

پدریعنی تپش درقلب خانه

پدریعنی تسلط برزمانه

پدریعنی فدای اهل خانه

پدریعنی زمن نام و نشانه

پدراحساس خوب تکیه برکوه

پدریعنی تسلی وقت اندوه

پدریعنی غرور ومستی من

پدریعنی تمام هستی من

پدریعنی تمامی وجودم

پدربعدازخداتنهاسجودم

 

داستانک

داستانک

رازشکست کشتی گیرجوان

حرمت آب وزمین راخوب می شناخت وزراعت تنها دلخوشی (پهلوان یوسف) بودآن روزگرما طاقت سوز بود دروی گندم کاری مردافکن دروبه نیمه رسیده بودکه صدای شیهه اسبی اورابه خودآوردجوانی درشت اندام سواربرمادیانی سیاه به اونزدیک شد وپرسید آهای پیرمرد من درپی مردی هستم که اوراپهلوان یوسف می نامند.پهلوان گفت سلام برتومردجوان بااوچه کارداری؟جوان بی اعتنا به سلام پهلوان مغرورانه گفت من یکه پهلوان نامی تمام ولایات این سرزمینم ده به ده می گردم وپهلوان هرمنطقه رابه کشتی می خوانم تاکنون کس  نتوانسته پشت مرابه خاک برسانداکن.ن آمده ام تاحریف پهلوان این کوره ده شوم پهلوان یوسف آرام گفت هنگام ناهاراست حوان بامن همسفره شو پس ازآن نشان یوسف بنده خدارا به تو خواهم داد آب و نان وخورشت راکه خوردند پهلوان یوسف به آن جوان گفت آنکه درپی اش هستی اکنون درمقابل توست اندکی بعددرسکوت صحراکشتی آغازشددرهمان ابتدای کارپهلوان یوسف چنان پشت جوان را به زمین کوفت که چشمانش سیاهی رفت ونفسش به شماره افتاد مردجوان خشمگین اززمین برخاست وگفت:(ازشرق تا غرب این سرزمین توتنهاکسی بودی که توانست پشت مرا به خاک برساند)پهلوان یوسف درحالی که داس را برداشته به سوی گندم زارمی رفت گفت:(آرام باش جوان آنچه تورا مغلوب کرد زور وبازوی من نبود بلکه غرور وتکبرتوبود) وخواند

(افتادگی آموزاگرطالب فیضی هرگزنخورآب زمینی که بلنداست)

ارسالی حسین جعفری