بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت
بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

بسکه ماندم درغریبی وطن ازیادم رفت بسکه ماندم درقفس بوی گل ازیادم رفت

عبد ا... ابن حسن

عبد ا... ابن حسن

 

مرغ دل بشکسته پر آید شتابان

رو سوی تو پر کشم ای ماه خوبان

آغوش تو گردیده چون محراب رازم

ای قبله عشقم ببین سوز و گدازم

دستم فدای صورتت کردم عمو جان

شد خون دستم هاله ای بر ماه تابان

بر سینه‌ی پر خون تو جان می سپارم

در دل غمی غیر از غریبی ات ندارم

همچون علی اصغر بریزم خون حنجر

بر خاک پایت ای عزیز آل حیدر

مانند سقایت ببین دستم جدا شد

در راه تو ای عشق من جانم فدا شد

من از تبار مجتبی و فاطمه ام

در وقت جان دادن تو هستی زمزمه ام

ابرازهمدردی


ای حاجی فداشده درمکه منا

حج توشد شبیه

حسین(ع)

حجه الوداع

باقلبی سرشارازغم واندوه درگذشت عده کثیری از

(صنوف الرحمان)

وزائرین بیت الله الحرام

تسلیت عرض می نماییم

مدیریت وبلاک(مشهدالرضا)

http://mashhadoreza.blogsky.com

زبانحال حضرت عباس

زبانحال حضرت عباس

اگر شب تا سحر پاس حرم دارم چه غم دارم
چرا در خیمة سلطان قدم دارم چه غم دارم
سیاهی دور شو از خرگه سلطان مظلومان
که شیر بیشة ایجادم و پاس حرم دارم چه غم دارم
اگر زیر و زبر سازم تمام ملک امکان را

من از سلطان مظلومان رقم دارم چه غم دارم
کشیدم دست و دل از این جهان و عالم امکان
حریم قرب حق را محترم دارم چه غم دارم
اگر از تیغ ابرو غارت دلها کنم امروز
که این سرمایه از فخر امم دارم چه غم دارم
بحمدالله و المنه که من سقای طفلانم
ولی این منصب شاهانه از فخرامم دارم چه غم دارم
بود این افتخار من برغم کوری دشمن
که برکف سر برای مظهر جود و کرم دارم چه غم دارم
الا ای اهل سکان سما لب را فرو بندید
بخواب نازناموس خدا در این حرم دارم چه غم دارم
لب عطشان اگر جان بسپرم در رهگذار دوست
بجان دوست در ملک بقا بحر کرم دارم چه غم دارم
سرم گرم زیب نی گردد چو مهر عالم امکان
بزیب نیزه می بینم جهانی را خدم دارم چه غم دارم
اگر در بحر عصیان غرق باشد قطره می گوید
علی دارم حسن دارم حسین دارم چه غم دارم

ای حرمت قبلة حاجات ما

ای حرمت قبلة حاجات ما

یاد تو تسبیح ومناجات ما

تاج شهیدان همه عالمی

دست علی ماه بنی هاشمی

همقدم قافله سالار عشق

ساقی عشاق و علمدار عشق

سرور و سالار سپاه حسین

داده سر و دست براه حسین

عم امام و اخ و ابن امام

حضرت عباس علیه السلام

ای علم کفر نگون ساخته

پرچم اسلام برافراخته

مکتب تو مکتب عشق و وفاست

درس الفبای تو صدق و صفاست

شمع شده آب شده سوخته

روح  ادب را ادب آموخته

آب فرات از ادب تست مات

موج زند اشگ بچشم فرات

یاد حسین و لب عطشان او

و آن لب خشکیده­ی طفلان او

ساقی کوثر پدرت مرتضی است

کار تو سقائی کرب و بلایت

هر که بدردی بغمی شد دوچار

گوید از یکصد و سی و سه بار

ایعلم افراشته در عالمین

اکشف یا کاشف کرب الحسین

از کرم و لطف جوابش دهی

تشنه اگر آمده آبش دهی

چون نهم ماه محرم رسید

کار بدانجا که تو دانی کشید

از عقب خیمه­ی صدر جهان

شاه فلک جاه ملک آشیان

شمر بآواز ترا زد صدا

گفت کجائید بنو اختنا

تا برهانند زهنگامه­ات

داد نشان خط امان نامه­ات

رنگ پرید از رخ زیبای تو

لرزه بیفتاد بر اعضای تو

من بامان باشم و جان جهان

از دم شمشیر و سنان بی­امان

دست تو نگرفت امان نامه را

تا که شد از پیکر پاکت جدا

مزد تو زین سوختن و ساختن

دست سپر کردن و سرباختن

دست تو شد دسته شه لافتی

خط تو شد خط امان خدا

چار امامی که ترا دیده اند

دست علم گیر تو بوسیده­اند

طفل بدی مادر والاگهر

برد ترا ساحت قدس پدر

چشم خداوند چودست تو دید

بوسه زد و اشگ زچشمش چکید

با لب آغشته بزهر جفا

بوسه بدست تو بزد مجتبی

دید چو در کرب و بلا شاهدین

دست تو افتاد بروی زمین

خم شد و بگذاشت سر دیده­اش

بوسه بزد با لب خشکیده­اش

حضرت سجاد هم آندست پاک

بوسه زد و کرد نهان زیرخاک

مطلع شعبان همایون اثر

بر ادب تست دلیلی دگر

 

 

ای شب، ای شاهدِ غم، روشنیِ یار چه شد؟

ای شب، ای شاهدِ غم، روشنیِ یار چه شد؟
مـاهـــتابِ ســـحرآســایِ شـبِ تــار چــه شد؟
ای نسیــــمِ ســحری آب اجابت نرسید
ساقیِ تشنه لبِ قافله سالار چه شد؟
یـوسف گـمشدهء فتحِ فُراتم چه شده ست
بوی پیراهنِ آن عشقِ سبکبار چــه شـــد؟
نازم آن یـار کـــه از آب حـذر کـــرده و گـفت:
پس عطشناکیِ گلهای عطشبار چه شد؟
هفت اقلیم عطش بر لب ات آوار شده ست
انعکاسِ غم و پــژواکِ تـــو اینبار، چه شـــد؟
یاس ها در تبِ دیــدارِ تو پرپر زده اند
بوی باران زدهء ابرِ سبکبار چه شد؟

ارغــوانــی شــــدنِ روز و شب ام را بـــنگــر
تا بدانی که دلم بی تو در این کار چه شد؟
لشکرِ تیرهء شب از همه سو آمده است
آن جوانــمردِ بخون خفتهء پیکار چه شد؟
کس بـه پــابـــوسِ غــریــبانـهء آن دل نــرسید
خون و خاکسترت ای عشق گرانبار چه شد؟

آن طنینی که پُر از صوتِ صنوبر شده است
دیــدی آخــر بــه لبِ لالهء خـونبار چـه شد؟
ای فدایِ تــو دلِ تـا بــه اَبـــد مـــنتظرم
قامتِ سرو و سپیدارِ علمدار چه شد؟

 

 

یاحسین یاحسین یاحسین

یاحسین یاحسین یاحسین

یاحسین یاحسین یاحسین

ذوالجناح ذوالجناح می براره چی بوکودی

می دیله می دیله همسفره چی بوکودی

پاره ای می جیگره پاره ای می جیگره

چی بوکودی ای ذوالجناح

ذوالجناح چی واستی تنهابامویی

تی سواره بنایی جا بامویی

یاحسین یاحسین یاحسین

یاحسین یاحسین یاحسین

ذوالجناح اکبرسالارچی ببو

می ابوالفضل علمدار چی ببو

وارث حیدرکرارچی ببو

ذوالجناح ذوالجناح می براره چی بوکودی

می دیله می دیله همسفره چی بوکودی

ذوالجناح ذوالجناح ذوالجناح

می دلی خون پاره کودی

عالمه عالمه عالمه

می چومه ورتاره کودی

غم دونیایه می ور وازه کودی

ذوالجناح چی واستی تنهابامویی

تی سواره بنایی جا بامویی

التماس دعا(هادی لطفی) مشهدمقدس

 

عزاداری محرم درایران قدیم

سفرنامه

عزاداری محرم درایران قدیم

پیتردلاواله که درعصرصفویه به ایران آمده بودیادآورمیشود تمام این مدت (محرم) را به طورمداوم عزاداری می کنندوتشریفات وعزاداری راازاین قرارمی داندهمه غمگین به نظر می رسندولباس عزاداری یه رنگ سیاه می پوشندوهیچکس سروصورت خدرا نمی تراشدمی کوشند ازهرگناهی پرهیزکنندهمه باهم آهنگ های غم انگیز دروصف امام حسین ومصائبی که براو وارد شده می خوانندودوقطعه چوبی دردست دارندوبه یکدیگر می کوبندوازآن صدای حزن انگیزی ایجادمی کنندوحرکتی که به سروتن می دهندعلامتی ازاندوه بی پایان آنان است هنگام ظهردروسط میدان دربین جماعتی که گردآمده اندملایی که ازسادات است وعلامت ممیزه اش عمامه سبزاست برای مردم برفرازمنبرروضه میخواندوبه شرح وقایعی که به شهادت امام حسین(ع)منجرشده است می پردازدهمین مراسم روزها درمساجد وشب هادراماکن عمومی وبرخی خانه ها که باچراغ های فراوان وعلامت های عزاداری وپرچم های سیاه مشخص شده اندتکرارمیشود وروضه خوانی باشدت هرچه تمام ترادامه داردومستمعین با صدای بلندگریه می کنندپس ازاینکه روزدهم محرم فرامی رسدازمحلات اصفهان دسته های بزرگی به راه می افتدوبیرق وعلم باخودحمل می کنندوبرروی اسب های آنهاسلاح های مختلف وعمامه های متعددقرارداردچندین شترهمراه دسته هاهستندکه برروی آنهاجعبه هایی حمل می شودکه درون هریک 3تا4 بچه به علامت فرزندان اسیرامام حسین(ع) حمل می شوند

برگرفته ازکتاب(رسانه شیعه)اثرمحسن حسام مظاهری      

    

تکیه گاه غذای تکیه

تکیه گاه

غذای تکیه

دهه اول محرم درتکیه غذای نذری می دادندکه اعضاءخرجش راتقبل می کردندمثل الان نبودکه داخل ظرف یکبار مصرف غذابدهندوعزاداران به خانه هایشان ببرند بعدازپایان مراسم سفره می انداختندجوان ترها ازجلوی آشپزخانه تاسرسفره صف می کشیدندتاغذارادست به دست بدهنداول نان ونمک می آوردندبعدسبزی وترشی بعدهم کاسه های ترشی وبشقاب های گوشت کوبیده ازراه می رسیداین موقع ها بودکه پیرترها سفارش چرب تر می دادندوجوان ها سفارش کم دنبه>. سفره انداختن تخصص میخواست که ازچه جهتی سفره هاراپهن کنندتاتعدادبیشتری جابشوندمهمان ها راحت تربنشینندغذارسانی هم ترتیب داشت اول ازسفره های دم درشروع میکردند تا زودتربخورندوبروند تا راه بازشود بعدبه سفره های بالا می رسیدندولی مهمترین غذای نذری شله روزعاشورابودسالهای اول درمحل خودتکیه توزیع می شد ومردم باظرف می آمدند ومی بردند سالهای بعدبه محل های محروم می بردندهرسال به تعداددیگ اضافه می شدازسه دیگ یادم می آید بعدبه بیست دیگ رسید رسم بودنام هرخیروبانی را گوشه دیگش حک می کردندازشب قبل اعضای تکیه جمع می شدندبرای مقدماتش خانم هاحبوبات پاک میکردندمسن ترهاگوشت هاریش ریش میکردند(برای شله) اوایل اجاق هاآتشی بودولی سالهای بعدبه همت مردم گازی شد بیشترازاین که خوردن شله برای ما لذت داشته باشد ازمراسم پخش آن کیف میکردیم بعدازریختن مواددردیگ که خودسرآشپزمسئولش بودودستش پیمانه وچشمش ترازوبودنوبت چنبه زدن می رسید یعنی هم زدن دیگ ها با کفگیرهای بلند.اولش بااشتیاق چمبه میزدیم ولی بعدازنیم ساعت خسته می شدیم دستمان تاول می زد وصورتمان ازگرما وقطره های شله می سوخت ودیگرنوبت به بزرگترها می شد که تاطلوع آفتاب ودم کردن شله هم بزنندتاآخرعمرحال وهوای غروب تاسوعا تاظهرعاشورایادم نمی رودکه کناردیگ ها باصلوات ودعا وروضه واشک به یاد مصائب صحرای کربلا می گذشت

علیرضاکاردار

تکیه گاه (تکیه سبز)


تکیه گاه

تکیه سبز

خاطرات تکیه ای که درکودکی دهه محرم وشب های رمضان به آن جا می رفتیم کاملا روشن جلوی چشمم است سالن بزرگی که بافرش هاو گلیم ها وموکت های رنگارنگ نو وکهنه ای که هرکدام نذر ووقف یک دلداده ای  مخلص بودفرش شده بود دیوارش پربود ازپرده وتابلو و پرچم وکتیبه پشت به قبله هم سرتاسرقاب های بزرگ وکوچکی بود ازعکس بانیان وخادمان تکیه که هرازگاهی یک قاب جدید به قاب ها اضافه می شد ومی فهمیدیم یکی دیگر از پیرمردهای هیئت را ازاین به بعدنخواهیم دیدتکیه دوتا پنکه داشت که تنها مورد وهم آلود آن جا بود کابوسم این بودخدای ناکرده یک بارکه پنکه درحال چرخش است ازجایش دربرود و روی سرمان بیافتد درمقابل رویایی ترین خاطراتم ازتکیه برمی گردد به بوی گلاب وگلابدان ها و دودعود وکندر واسپند کنار این رایحه های رویایی رنگ سبز بیشترین سهم خاطراتم را ازتکیه را دارد پرده های سبز جانماز سبزجلدهای سبزقرآن و پرهای سبزطاووس داخل گلدان بالای طاقچه کنارتمثال منسوب به امام حسین(ع)

علیرضاکاردار     

    

ششم محرم 406 قمری – درگذشت عالم بزرگ شیعه(سیدرضی)

ششم محرم 406 قمری درگذشت عالم بزرگ شیعه(سیدرضی)

گردآورنده نهج البلاغه

محمدبن حسین معروف به سیدرضی درسال 359هجری قمری متولد شدنسبش باپنج واسطه به امام موسی بن جعفر(ع) می رسدسید رضی ازبزرگان شیعه ودارای مقام ومنزلت دردولت بنی عباس و دولت آل بویه داشت و برادرش سیدمرتضی ازعلما وفقهای شیعه درقرن پنجم قمری صاحب تالیفات فقهی و اصولی است سیدرضی ازهمان اوایل کودکی با اشتیاق فراوان درمحضردرس (شیخ مفید)حاضرشد و به همراه برادرش مراتب ترقی راطی کرد وی علاوه برجدیت وپشتکارزیاد از نبوغی ذاتی وخدادادی برخوردار بودکه پیشرفت های علمی و ادبی او را سرعت می بخشید سید رضی از بزرگترین صاحبان بلاغت وفصاحت بوده که از درکی صحیح و ذوقی سلیم بهره مند بود او درسی سالگی کل قرآن را درمدت کوتاهی حفظ کرد سیدرضی همه خلفای بنی عباس راغاصبان خلافت و ولایت وحکومت اسلامی میدانست  و با اشعارخودسعی دربیان حقایق زمانه اش داشت او درکنارفعالیت های سیاسی به تدریس وتالیف همت گماشت وشاگردان فاضل وآثاری ماندگاری ازخودبجای گذاشت امااصلی ترین تالیف سیدرضی وسبب شهرت اوجمع آوری حکمت ها وخطبه ها ونامه های امیرالمومنین علی(ع) بود که به نام نهج البلاغه دردسترس همگان قرار گرفت سیدرضی اولین کسی بودکه مکانی برای تحصیل طلاب علوم دینی تهیه کردوآن رادارالعلم نامید سرانجام سیدرضی درششم محرم سال 406 قمری در447 سالگی درگذشت

منبع: سایت راسخون